غرق است در سنجیدن رفتار کرکس ها

مردی که روزی میشود نشخوار کرکس ها


یک روز بر روی تن من جشن میگیرند

من زنده ام در وحشت از منقار کرکس ها


هی باز کردم چشم هایم را و خندیدم

وقتی برای نعش من هربار کرکس ها...

****

جز من که با این واقعیت ساختم انگار

در شهر حرفی نیست جز انکار کرکس ها


گیرم که شاعر باشی و عاشق ، نخواهی بود

جز یک ناهار ساده در افکار کرکس ها

****

از بودنش حتی پس از مرگش تنفر داشت

مردی که خود را کشت در انظار کرکس ها


امیر احسان دولت ابادی