آبی چشمت نقشی از یک رود بیمار است

رودی که نعشم را به دستانت بدهکار است


باید به او خندید و با عشقش مدارا کرد

با خواجه ای که عاشق زیبای دربار است!!


گاهی تمام انچه میخواهی کنارت هست

گاهی تمام زندگی یک بسته سیگار است!!


امشب ونک را تاخود تجریش میرقصم 

با هرکه در چشمان بی دردت گرفتار است


دیروز مویت زرد بود امروز میبینم

مشکی مویت در غم مردی عزا دار است


هر شب میان تخت خوابت خواب میبیند

مردی که جسمت را به آغوشش بدهکار است

****

امیراحسان دولت آبادی