حتی نمیخواهی که بر جسمم کفن را ... این مرد تیپا خورده ی غرق لجن را ... هی بغض کرده آینه تصویر من را مردی همیشه بی تو گریان است در من **** من مانده ام با هدفونی که غرق آواز ... دیوانه ای بر پشت بام و فکر پرواز ... در اینه جای خودم میبنمت باز انگار چشمان تو پنهان است در من **** شاید دوباره شعر گفتم شاید از نو شاعر شدم درگیر چشم و مو و ابرو هر کس که با من شاعری کرده پس از تو دنبال شعری غرق هذیان است در من **** فهمیده که در سرنوشتت کاره ای نیست انگار جز او در غمت ،آوره ای نیست باید فراموشت کند ، نه چاره ای نیست مردی که درگیر غم نان است در من **** میبوسمت بعد از تمام دلخوری ها بعد از تمام گریه کردن هات اینجا این روزها دیوانه ام غمگین و تنها این روزها تشییع انسان است در من **** امیراحسان دولت آبادی |