خنجر از دوست میخوری گاهی بی هوا مثل بوسه ای با عشق هر دو را نعره میکشد مغزت دوره ی نفرت است اما عشق ... **** مثل وقتی که عقده ات تنها حرف های نگفته ات باشد مثل وقتی که ساقدوش زنت عشق از دست رفته ات باشد **** باخودت شهر را قدم بزنی بی هوا، بی هدف ، فقط بروی انقدر در خودت مچاله ... که باز سوژه مردم محل بشوی **** پدرت را دوباره لعنت کن وقتی از دست زندگی سیری مادرت را ...چرا به دنیایت ... تو که نه زنده ای ، نه میمیری **** فکر میکردم و تو را دیدم خسته از لحظه های آغوشش خنده ای تلخ تا لبم آمد خواستم گریه را فراموشش... **** آخر قصه ی مرا میخواند شب سردی و بوسه و آهی ... دست دشمن همیشه هم پر نیست خنجر از دوست میخوری گاهی **** امیراحسان دولت آبادی |