تا میایی جهان من خوب است،فکر یک چای تازه دم بودن... چای نوشیدن و کمی حافظ،مثل یک مرد محترم بودن... چشم بستن به پوچی دنیا ، بیخیال تمام مردم شهر فکر بوسیدن لبانی سرخ،لحظه ی -(عاشقت شدم)- بودن **** میروی و زمان نمیگذرد ، لحظه هایم عجیب مشکوک است مثل اینکه به جرم قتل خودت،همه عمر متهم بودن!! فکر کن،من تو را تماشایت...، لحظه ای که کنار من خوابی نصف شبها و حس شعر جدید، در پی کاغذ و قلم بودن!!! شعر هایم کمی عوض بشود،خنده هایم کمی طبیعی تر استحاله شود وجودم از ،کوه یخ ،مرد درد و غم بودن **** چشم هایت ولی کمی سرد است ، فکر بودن کنار من هم نیست بغض کرده تمام ذهنم را ،فکر یک عصر و چای و سم بودن!! **** بودنت در کنار من خوب است ،گرچه نعشی که هفته ها اینجاست از تو دیگر برای من کافی ست ، اهل یک چای تازه دم بودن **** امیراحسان دولت آبادی |