نمانده رغبتی

بی تو نمانده است به این شعر رغبتی

افتاده بی تو به بیت هام آفتی

 

بی من چگونه می روی و ساک بسته ای

بی آنکه عاشقت شده او نا سلامتی

 

البته لایق لب سرخ شما نبود

لبهای سرد شاعر این شعر پاپتی

 

رفتی و این غریبه ی بی ادعا شده

حالا میان شهر خودش ،نیز غربتی

 

این موریانه های واژه ، دلم را دریده اند

من مرده ام میان غزلهام ، لعنتی !!

 

سوسو نزد ستاره بختم سیاه شد

گویا نداشت طالع نحسم ،سعادتی

 

دنیا چقدر به کامت شده – برو

بی آنکه عاشقت شده او نا سلامتی