من خواب دیده ام

من خواب دیده ام که تنم در میان قبر

یک روح خسته از بدنم در میان قبر

وقتی تو نیستی همین کل ماجراست

پیچیده اند در کفنم در میان قبر

اما تو می رسی و سرآغاز ماجراست

فصل دوباره زیستنم در میان قبر

شمشیر می کشی  تو و شمشیر می کشم

در نعره ها که هی بزنم در میان قبر...

رویا که هست در سرم، امید و خواب خوش

اما دوباره باز منم در میان قبر