خواب پاییز است و تکرار خبرها بر تنم


ماجرای بوسه ی تلخ تبرها بر تنم


برف بکری در سکوت شهرم و میترسم از 


ازدحام ردپای رهگذر ها بر تنم 


نعش شاهی مرده در سرداب قصری هولناک


مانده جای زخم شمشیر پسرها بر تنم


جاده ای متروکه در نزدیکی ازاد راه


خاطراتی مانده از حجم سفر ها بر تنم


گرچه تنها زیستم اما پس از مرگم شدم


تخت خوابی که شبانه جانورها بر تنم...


فکر میکردم که نام توست انچه میکند


خالکوبی غم انگیز تبرها بر تنم

****

امیراحسان دولت آبادی