اینجا غریب چشم به راهی نشسته است.
در انتظار تو به تباهی نشسته است.
زل میزند به چشم تو و زجر میکشد
عمری در انتظار نگاهی نشسته است.
انکار میکنی چه شود ـ دیده ام عزیز
روی لبت٫ نشان گناهی نشسته است!!
شاعر شده شبیه من و شعر گفته است
هر کس به پای چشم سیاهی نشسته است.
........................
دارد برای بوسه ی قلاب میرود !!!!!!!!!!
دردی به حان خسته ی ماهی نشسته است.