رفته ای تا من عاشقت باشم
خسته از هرکه ماند ، تنهایم
میتوانم تو را ... نه ، تنهاییم
شده دیباچه ای که دنیایم ...
****
مینوازد کسی سه تارم را
میزنی روی سنگ قبرم باز
خسته ای میروی ، ولی هستم
با تو در این سکوت ، بی اغاز
****
چشم هایت هنوز زیبایند
روزهایم هنوز غرق توأند
لحظه ها ناگزیر رفتن و من
اشک هایی که دیر میآیند
****
روزهای سیاه گورستان
لحظه هایی پر از نبودن هات
سنگی قبری که خاک خورده فقط
خوابهایی پر از سرودن هات
****
روزگار مزخرفی هستم
ساکن و گیج و بی هیاهو تا ...
روزهایی پر از سکوت و غزل
روزهایی که هیچ شد اما
****
رهگذرهای کمتری دیگر
بعدِ تو در عبور از این راهند
مرده ها ساکتند اما باز
گاه با گریه هام همراهند
****
نه شروعش ، نه اخر این شعر
بی تو جز خواب بی دلیلی نیست
هرکه را شکل توست میبوسم
شرمی از فحش و اشک وسیلی نیست
****
رهگذرها به مرگ محتاجند ...
****
امیراحسان دولت آبادی