-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 تیرماه سال 1403 17:03
بغضی در اندوه بنان افتاده باشد روزی که چایت از دهان افتاده باشد با این تباهی که زمین را غصب کرده شاید خدا از آسمان افتاده باشد غرق خیالات است بعد آن کسی که چشمات بر او ناگهان افتاده باشد فتوای دیروزش برایش شرم دارد شیخی که در عشقی نهان افتاده باشد فالی برای چشمهایت نیست وقتی نفرین من در استکان افتاده باشد حتی غزل هم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 اسفندماه سال 1402 23:01
جهان کوچکم این روزها شبیه کسی ست که مست میکند و کور میشود اما تمام زندگیش الکل ست و دیگر هیچ تمام زندگیش نیچه است و مرگ خدا **** بخوان سکوت مرا در حجوم اصواتی که از گلوی بریده به خاک میریزد شبیه عابر تنها کوچه ها گاهی ترانه اش شب دلگیر را بهم میزد **** ...و من صدای کسی در گلوم جا مانده ...ومن سکون زمینی که بی خدا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهرماه سال 1402 00:09
رفته ای تا من عاشقت باشم خسته از هرکه ماند ، تنهایم میتوانم تو را ... نه ، تنهاییم شده دیباچه ای که دنیایم ... **** مینوازد کسی سه تارم را میزنی روی سنگ قبرم باز خسته ای میروی ، ولی هستم با تو در این سکوت ، بی اغاز **** چشم هایت هنوز زیبایند روزهایم هنوز غرق توأند لحظه ها ناگزیر رفتن و من اشک هایی که دیر میآیند ****...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1402 06:41
مرگ با چشمان بی رحمش ، که پیدا میشود شور وشوقی در دل دیوانه برپا میشود بهترین تقدیرمان ، در انتهای زندگیست مثل معشوقی که با لبخند ، زیبا میشود قصه عشق است با تیغ سیاه دشمنان داش آکل تا شبی در کوچه تنها میشود رستم مغموم ، بر بالین سهراب است که با شراب مرگ رویاهاش ، معنا میشود همچو سربازی میان تیرهایی بی هدف در امیدی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 آبانماه سال 1401 12:56
دیوانه ام، از لحن گیج وحشی ام پیداست یک روز تیغی سرد خواهد رفت تا رگهام با هر سگ ولگرد در این شهر مانوسم فردا منم که قوت یک روز همین سگ هام * * در تخت خوابت ، خواب می بینم بدون تو زن های دیگر ، در وجودت عاشقم هستند مانده ست مردی بی هدف سرگرم آغوشت ای کاش چشمت را به حسرت هام می بستند. * * میخوانی ام از بوی عطر بر تنم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 آبانماه سال 1401 12:51
فیلم هایم ،کتاب ها ،سیگار همه را توی قبر بگذارید دلخوشم من به تلخی مردن بی شمایی که دوستم دارید **** میگریزم، شبیه خوابیدن وسط قصه ای پر از هیجان در سرم جنگلی پر از دود است جنگلی غرق آتش و نسیان **** زندگی چون تئاتر ابزورد یست که در ان هیچ لعنتی پیداست توی ذهن بکت فنا شدن و ... دردهایی ، همیشه پابرجاست **** مثل رفتن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1401 19:45
رویای دیروز کسی از غم ترک میخورد شب بود و از چشم خیابان مرگ میارید شب بود و مردم گرگهای در کمین مانده از آسمان همراه باران مرگ میبارید **** در گوشه ای چشمان خیسی خسته و سردو ... مردی که با لبخند میشد طعمه درد و ... مردم شبیه نعش های تازه ی زرد و ... از آسمان هدیه به انسان مرگ میبارید **** میگفت آزادی همان رویای دیروزش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 دیماه سال 1400 21:57
عاقبت این زندگی را مرگ معنا میکند نیستی دنیای ما را نیز زیبا میکند باز میگردی به دنبال دلیل عاشقی عشق را از دست دادن هاست، معنا میکند ترس یک بره ست از چاقوی قصابی حریص عشق چوپانیست که دارد تماشا میکند همچو آن چشمی که عمری رازدارت بوده است عاقبت روزی تو را در شهر رسوا میکند میکشاند هی به مسلخ روزهایت ولی هی برای کشتنت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1400 09:53
عشق ، آهوی خسته ای تنهاست فکر تیری که راحتش بکند یاکه بیمار خسته از درمان مرگ باید سلامتش بکند **** مثل سیگار اخر مردی ست با طنابی به گردن و غم هاش پسرش غرق اشک روی زمین کاش میشد ملامتش بکند **** لحظهایش پر از نبودن هات چشمهایش در انتظارت ماند نه به شیطان امید دارد نه به خدایی که رحمتش بکند **** بعد یک عمر بحث و درس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آبانماه سال 1399 23:01
در آمدن مرگ به مهمانی من لب دوختن و بغض و پر از گریه شدن ای کاش کسی نقش کند روی کفن این مرد پر از حسرت آزادی بود **** سرمست کوهن ،رقص تو در خاطره ها صدسال پس از هجرت تو ،مرگ صدا در مسخ کسی خسته و گیج تنها درخاطره ها قسمت ما شادی بود **** تقدیر فقط حسرت و حسرت زاده ست مرگی ته این حادثه ها آماده ست چیزی که خدا به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1399 12:31
مثل اعدامی پُر از شکی خشم در چشم جمعیت بودن مرگ را بی بهانه قی کردن چشم در چشم جمعیت بودن **** یا نه حتی شبیه بره شدن توی چنگال گرگ جان دادن یا به شهری که غرق در صلح است وحشت جنگ را نشان دادن **** فیلم دیدن میان بغض زنی که فقط بوسه از لبت میخواست در سکوتی پر تناقض و درد روزهای سگی که پا برجاست **** لذت پک زدن به سیگار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 فروردینماه سال 1399 10:46
من سردرگم غمگین به تو برمیگردم منکه همسایه ی دلگیر سکوتی سردم باید از سرخی چشمان تو میفهمیدم که شکست است نصیبم ، که نمیجنگیدم لب تو سهم لبم نیست مرا میبخشی؟ بوسه ات سهم شبم نیست مرا میبخشی؟ تخت خوابم هوس یک تن دیگر دارد گرچه از چشم تو امشب غم من میبارد میروی از شب این مرد که رسوا بشود گوشه ی ساکت اگر غربت او جا بشود...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 تیرماه سال 1397 07:25
خسته از شعرهای مطرودم مثل یک کافه غرق در دودم قهوه ام را به سم که افزودم چشم های تو بود در فنجان **** روزهایم ، شبیه دیروزم توی تکرار درد ، میسوزم به خودم، بودنم ، تو ،مقروضم گریه ام در نگاه زندانبان **** بی وطن در جهان به سر بردن هی زمین خوردن و زمین خوردن شعر گفتن ، دوباره پژمردن درد باشی که در خودت پنهان... ****...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 مردادماه سال 1396 22:02
دیوانه گی های مرا باور کن و امشب ، ازذهن گیج و خسته ام تردید رابردار زل میزنی آتش به جسمم میزند چشمت ، از عمق چشم وحشیت خورشید را بردار کل تنم دیوانهی یک بوسه است از تو،شاید برای زنده ماندن وقت می خواهد اما اگر درگیر وهمى زائد و پوچ است ،از خنده هایت، از لبت امید را بردار یا خانه را آتش بزن قبل از نبودن هات، یا که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1396 21:11
آغوش تو کجاست که درمان دردهام در پیچ و تاب موی سیاهت نهفته است شبها بدون دیدن رویات حال من مثل جنازه ای که ته قبر خفته است **** هر لحظه زندگیش شبیه جهنمی یا شهر توپ خورده ی در جنگ مانده است مثل کتاب کهنه که هرگز از او کسی حتی نوشته ای، ورقی را نخوانده است **** بی بوسه هات ارزش این زندگی بجز یک هیچ مسخره وسط خنده هام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1395 10:02
برداشتی از انیمشن دنی بوی به کارگردانی مارک اسکروبتسکی بی تو هر لحظه ی این خانه شبیه شهری ست که قرار است به دشمن بدهد هستش را یا شبیه زن بیچاره شوهرداری ست که به یک مرد غربیه بدهد دستش را **** گرچه کامل تر از این جامعه ناقص بود در پی مرگ خوشی بود که می آمد زود ***** نه در این حسرت یکپارچه دیدن شرط است نه رسیدن به تن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 آبانماه سال 1395 08:42
تا میایی جهان من خوب است،فکر یک چای تازه دم بودن... چای نوشیدن و کمی حافظ،مثل یک مرد محترم بودن... چشم بستن به پوچی دنیا ، بیخیال تمام مردم شهر فکر بوسیدن لبانی سرخ،لحظه ی -(عاشقت شدم)- بودن **** میروی و زمان نمیگذرد ، لحظه هایم عجیب مشکوک است مثل اینکه به جرم قتل خودت،همه عمر متهم بودن!! فکر کن،من تو را تماشایت...،...
-
غزل - مثنوی
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1395 00:50
من سردرگم غمگین به تو برمیگردم منکه همسایه ی دلگیر سکوتی سردم باید از سرخی چشمان تو میفهمیدم که شکست است نصیبم ، که نمیجنگیدم لب تو سهم لبم نیست مرا میبخشی؟ بوسه ات سهم شبم نیست مرا میبخشی؟ تخت خوابم هوس یک تن دیگر دارد گرچه از چشم تو امشب غم من میبارد میروی از شب این مرد که رسوا بشود گوشه ی ساکت اگر غربت او جا بشود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مردادماه سال 1395 11:52
دلتنگ بودن یه حس ، فقط همین اونقدر حس عجیبیه ، که حتی بعد از 6 سال از رفتن رفیقت خوابش رو میبینی نصف شب ازخواب بیدار میشی بغض میکنی و یادت میره چقدر عوض شدی دیشب خوابت رو دیدم هادی داشتیم باهم پیاده از دانشگاه برمیگشتیم خونه خسته بودم و داشتم غر میزدم چرا ماشینم رو نیاوردم که سریع برسونمت و خودمم برم خونه من به هیات...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 تیرماه سال 1395 21:59
رانندگی کن تو خیابونا بنزین که داری ماشینت میره تا وقتی چشمات باز تا وقتی حس میکنی قلبت نمیگیره **** دنیای تکراریه من بودی دنیای جنجالیه دانشگاه روزای (دارم عاشقت میشم) تو منزوی خوندن با اشک و آه **** حالا فقط من موندم و تهرون پاییز دلگیرش تو چشمامه درسم تموم شد رفتم و رفتی دنیا همونی که نمیخوامه **** گاهی تو فیس بوکت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 خردادماه سال 1395 17:48
بیزارم از سفر که به مقصد نمیرسم، بیزارم از دهی که به من مبتلا شده من تشنه ی محبت و او نان به من رساند، این سگ کنار من که برایم خدا شده سیگار کنت، اتش کبریت ،سوز شب ، با فکر دختری که تنش را به من نداد با فکر دختری که لبانش تمشک بود، در من دوباره حسرت بوسه به پا شده در من همیشه شعبده ای تازه داشته ، هر تکه از تنش که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1395 20:26
دیوانه ام، از لحن گیج وحشی ام ، پیداست یک روز تیغی سرد خواهد رفت تا رگهام با هر سگ ولگرد در این شهر ، مانوسم فردا منم که قوت یک روز همین سگ هام * * در تخت خوابت خواب می بینم ، بدون تو زن های دیگر در وجودت عاشقم هستند مانده ست مردی بی هدف ، سرگرم آغوشت ای کاش چشمت را به حسرت هام ، می بستند. * * میخوانی ام ، از بوی عطر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1395 10:43
کتاب جدیدم (قمار تهران را... ) ممنوع الچاپ اعلام شد تازه بهم خبر دادن ... این نیز بگذرد... ،تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد .... من چنانم که نمودم دگر ایشان دانند...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 بهمنماه سال 1394 20:18
سرباز جنگ های پر از وحشت با یک تفنگ کهنه ی بی باروت کز میکنی کنار خودت عمری در لحظه های غمزده ی تابوت **** کز میکند کنار تنت نعشی بی خاطره ،بدون من و با من زل میزند به عمق غمت چشمی غم میخورد تمام غمت را من **** من کشورم به وسعت یک تخت است تختی که گاه جسم تو را دارد در آسمان ابری چشمانت دارد کسی به عشق تو میبارد ****...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 دیماه سال 1394 20:11
خنجر از دوست میخوری گاهی بی هوا مثل بوسه ای با عشق هر دو را نعره میکشد مغزت دوره ی نفرت است اما عشق ... **** مثل وقتی که عقده ات تنها حرف های نگفته ات باشد مثل وقتی که ساقدوش زنت عشق از دست رفته ات باشد **** باخودت شهر را قدم بزنی بی هوا، بی هدف ، فقط بروی انقدر در خودت مچاله ... که باز سوژه مردم محل بشوی **** پدرت را...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 دیماه سال 1394 08:30
مستی اما دوباره جای شراب ، اشک از گیج استکان خوردی دشمن خونی خودت شده ای، از خودت زخم بی امان خوردی عاشقش بودی و دعا کردی ، عاشقش بودی و غمت غم بود به خدا اعتماد کردی که ، باز زخمی از آسمان خوردی چشم هایی که در پی ش بودند ، همگی چشم آشنایان بود دوستانت هم عاشقش بودند ، زخمی از تیغ دوستان خوردی دست در دست دیگری میرفت ،...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1394 00:06
در چشم های وحشیت یک مرد زندانی ست در خنده های موزی ت یک آشنا پیدا دست مرا ول میکنی در پارک ،بعد از ان ارام می خندی و میگویی :تا فردا.. ***** ...و بعد از ان یک مرد غمگین باز در ذهنم سر گرم شعر شاملو هی اشک میریزد سیگار با سیگار روشن میشود در من وهم زنی غمگین که با من در میامیزد ***** مانند ماهی های سرگردان دراقیانوس...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1394 10:21
بیزارم از سفر که به مقصد نمیرسم، بیزارم از دهی که به من مبتلا شده من تشنه ی محبت و او نان به من رساند، این سگ کنار من که برایم خدا شده سیگار کنت، اتش کبریت ،سوز شب ، با فکر دختری که تنش را به من نداد با فکر دختری که لبانش تمشک بود، در من دوباره حسرت بوسه به پا شده در من همیشه شعبده ای تازه داشته ، هر تکه از تنش که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 مهرماه سال 1394 08:32
چشم هایت در آینه خیره نعش سیگار برلبت گریان جسم تصویر گیج دودآلود در سکوت اتاق سرگردان **** زندگی شعرهای تکراری بر لب دختری پریشان است سایه ای که ازاینکه، عشقت بود در وجودش زنی پیشمان است **** چای مینوشمت کنار تخت در سکوت تنت ، بدون خودت گریه میکرد چشم غمگینت بی هیاهوی من درون خودت **** در کنارم نبودنت دردی ست کنج...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1394 07:04
تنهاییش را کرکس کفتار پر کردست شهری که ان را کشته و آوار پر کردست سرباز های روی برجک خودکشی کردند دیدند کل پادگان را دار پر کردست باید که هرشب فکر آغوش جدیدی بود وقتیکه نفس عشق را تکرار پر کردست از کوچه مان رفتی و بردی هرچه را میشد حالا تمام خانه را دیوار پر کردست از قاب عکست که بپرسی خوب میداند شب های من را ضجه های...