-
مثل هر روز رفتنت سر کار...
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 01:19
مثل هر روز رفتنت سر کار-زندگی کوچ های اجباریست سرنوشتت به گند میکشدت-سهمت از روزگار بیزاریست سایه ای خسته روی دیواری-قهرمانی شکسته که امروز همه دلخوشیش در دنیا-خواندن قصه های تکراریست از نگاه خودت هراسانی-به خودت فحش میدهی هر روز مثل دیوانه ای که هر لحظه-بی جهت در پی خود آزاریست مثل بیمار خسته ای که فقط-مرگ میخواهد از...
-
در سوگ بهترین دوستم
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1388 23:27
۱-دیروز ۱۸/۱۲/۱۳۸۸ هادی کرابی بهترین دوستم تو درگیری با اشرار شهید شد ۲-این روزها فقط آرزو میکنم کاش دیروز هیچ تفنگی تیرش به هدف نمیخورد ۳-وقتی تعداد دوستات کم باشند عزاداری در غموشون صبر در نبودشون مرد مردستان میخواهد که شاید من نباشم مخصوصا وقتی میبینی کفه ی رفاقتتون همیشه به نفع رفیقت سنگین تر بوده به قول حامد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 14:56
به: همه ی دوستان شاعرم شاعر شوی با عقل دور اندیش قهری با لحظه های شاد بی تشویش قهری وقتی دعا هایت همیشه بی جوابند یک عمر حتی با خدای خویش قهری حالا که عرفان بره ها را گرگ کرده با های و هوی مبهم درویش قهری وقتی (گذشته)،( حال) عمری بدبیاریست با فال آینده که پیشاپیش قهری ##### شاید جوان باشی- ولی از غم تکیده با روزگار بی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 13:02
غزل ۱ به تصویر خودم در آینه من و تو یک غزل بی دلیل پر دردیم که عاجزانه خدا را به گریه آوردیم تو هم شبیه منی یک کتاب _ بدبختی در انزوای جهانی حقیر همدردیم جهان قبل تولد چه بوده میدانی؟ نمیشود به همانجا به (هیچ) برگردیم همیشه قلب من از این محال میگیرد که از تمام غزل های عاشقان طردیم تمام دلخوشی روزمرگیمان شد که روز تلخ...
-
دلگیر
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 16:42
میفهمی ام ـ وقتی تو هم دلگیر باشی وقتی تو هم یک پازل از تقدیر باشی وقتی جهانی مثل سگ گازت بگیرد! هرروز با امثال خود درگیر باشی ذهنت پر از افکار نو، اما همیشه در سنت پیشینیان زنجیر باشی عمری بفهمی درد مردم را و تنها یک شاعر ابیات بی تاثیر باشی وقتی تمام عمر هی رویا ببافی! اما فقط یک خواب بی تعبیر باشی چیزی به غیر از غم...
-
تابوت های کهنه
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1388 10:05
به شهدای گمنام دارد کبود میشود از درد آسمان وقتی عذاب میکشی این گوشه از جهان دیر آمدی ببین همه شهر عوض شد و... از تو نماند غیر همین چند استخوان تابوت های کهنه نمانید بین ما اینجا که مردمان همه از خونتان دکان... ##### آخر شکست پشت سکوت مرا زمین دارد به گریه میزند این درد بی امان (حاجی) سوار ویلچر و (سردار) توی بنز این...
-
هیچ کس
شنبه 16 آبانماه سال 1388 13:11
من که تصویری ندارم در نگاه هیچ کس خوب شد هر گز نبودم تکیه گاه هیچ کس کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچ کس زیر بار ظلممان دارد زمین خم میشود بی تفاوت شد خدا هم چون که آه هیچ کس ... بهترین تقدیر گلها چیدن و پژمردن است سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس آخرش چوپان تو را با خنده ای سر میبرد کاش...
-
او...
شنبه 9 آبانماه سال 1388 22:01
با هر گناه چشم تو دیوانه میشوم _من که دلیل عاشقیم چشم های توست داری به باد میدهی ام پس برای چه_وقتی تمام زندگی من برای توست هی تو بگو بهشت و جهنم دروغ نیست!!_دنیا خودش هزار بهشت و جهنم است وقتی که درد میکشی از غصه ها فقط_دنیا همان جهنم بی انتهای توست شاید هنوز در ته قلبم امید هست_من هم هنوز وقت اذان رو به آسمان من هم...
-
اگر منم...
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 11:16
به: مادرم که شاعر بودنم را دوست ندارد مأیوس میشوی هیجانت- اگر منم سهم کمی ست کل جهانت، اگر منم کم کم میان درد خودت پیر میشوی گل واژه های شعر جوانت ،اگر منم داری برای من! به هدر میروی عزیز؟ در پشت اشک های روانت، اگر منم غیر از عذاب هیچ نصیبم نمیکند معنای چهره ی نگرانت اگر منم پنهان نبوده راز نهانم، اگر تویی افشا شدست...
-
بختک
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 11:09
به : هادی کرابی بیزاری از جهان و پریشانی از خودت! یک شعر تازه نیز نمی خوانی از خودت مانند تیر بی هدفی سینه میدری مثل همیشه هیچ نمیدانی از خودت میترسی از نگاه خودت توی آینه شاعر چرا؟ چه شد؟ که هراسانی از خودت شعرت شبیه حبسیه های کهن شده روحت اسیر در ته زندانی از خودت هر لحظه ات شبیه شده به جنون من مانند فال من ته...
-
خوب نیست
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 17:49
آخرین دیدارـ تنها با نگاهی خوب نیست عاشقی بی لذت و ترس گناهی خوب نیست لااقل یک جرعه از جام شراب من بنوش اینقدر دل پاک بودن نیز گاهی خوب نیست گفته ام یک عمر زیر لب به تو بی رحمی ات با دل بیچاره ی بی سر پناهی خوب نیست زندگی صدها خطا و تجربه دارد ولی در قمار عشق هرگز اشتباهی خوب نیست حقه های شعبده مخفی ست توی یک کلاه دست...
-
وان قرمز
یکشنبه 4 مردادماه سال 1388 21:45
زخم ها روی تنت قد میکشد هر روز تا ـ حس کنی از وسعت این درد شاعر گشته ای جاده زجرت میدهد پا میگذاری توی آن ـ تازه میفهمی در این غربت مسافر گشته ای با خدا یک در میان قهری نمیدانی چرا ـ لحظه هایت با گناه و توبه توام میشود از عذاب و لذت این عشق سرشاری ولی ـ عاقبت یک روز میفهمی که کافر گشته ای وان قرمز سوزشی یک ریز توی دست...
-
این که از عشق بگوییم....
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 09:36
تقدیم به.... مهندس میر حسین موسوی که چند روزی ((امید)) را به یادم آورد هر چند روزهایش کوتاه بود اما.... این که از عشق بگوییم،همین هم خوب است که در این غربت دلگیر همین _کم_ خوب است که در این آینه ی کهنه ی دلگیر کدر دیدن چهره ی یک مرد مصمم،خوب است فرصت شادی کوتاه که بد نیست عزیز خنده بر روی لبی گر چه که _یک دم_ خوب است...
-
تنهایی ام...
جمعه 8 خردادماه سال 1388 12:32
وقتی خدا نمی وزد از آسمان من کافر شده تمام زمین و زمان من قهوه نریز_فال مرا بی سبب نگیر شیطان نشسته است،ته استکان من هذیان نگفته ام_نه ببین مست نیستم بوی شراب میدهد آیا دهان من؟ نعشم میان کوچه ی تاریک شهر ماند (عو)میکشد سگی که جوید استخوان من... (عو)میکشد سگی که همین جا بزرگ شد با خرده های ریخته از تکه نان من من مانده...
-
عاشق بود...
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 21:58
در بوسه های بی رمق- دلسرد عاشق بود مردی که مرد وبی برو برگرد عاشق بود مثل قناری عشق را با مرگ معنا کرد روزی که در کنج قفس دق کرد عاشق بود بی که بخواهی یا بدانی زیر پا له شد!! این قاصدک را هم که باد آورد عاشق بود دنبال شمعی در به در میگشت در این شهر بیچاره این پروانه ی ولگرد عاشق بود ######### مردی خودش را کشت اما تا...
-
سیگار
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 16:52
دم به دم زجر میکشد آخر-این دل بیقرار بی سیگار میخورد چون خوره مرا در خود-درد این انتظار بی سیگار طاقتم طاق میشودآخر-میروم تا کنار پنجره و... مثل یک قبر سرد و دلگیرند-کوپه های قطار بی سیگار لا اقل بعد از آن پک اول-از سرم میپرند افکاری که مرا می درند پی در پی-مثل سگهای هار بی سیگار در کنارش صدای ناظری و-نغمه تار و چند...
-
نیست..
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 16:46
در زمین آیا دل امید واری هست؟ نیست! سیصد وچندی_نه حتی تک سواری _ هست؟ نیست! در تن ما شهر ی یان منتظر تنها یکی یک رگ مرد غیور سربداری هست؟ نیست! در زمستانی ترین فصل زمین یخ بسته ایم در دل ما باز هم شور بهاری هست؟ نیست؟ هر دعای ما فقط دست نیاز و خواهش است بین این دستان بی حد _ دست یاری هست؟ نیست! نام تو گرچه دمادم ورد...
-
آتش گرفت
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1387 12:52
آه امد تا لب حوا- جهان آتش گرفت تا خدای عاشقش در آسمان آتش گرفت شاخه های پیچ در پیچ درختان یک به یک عاقبت با دستهای باغبان آتش گرفت بعد مرجان خسته بودی- آه- داش آکل نمیر شاعری از داغ مرگ قهرمان آتش گرفت پیر میشد بی سبب در بازی ما ناگهان بعد یک لبخند ققنوس جوان آتش گرفت خنجر رستم – و یا از خنده ی گرد آفرید از کجای...
-
رفته است.....
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 22:17
از تمام روح عرفانم تحجر مانده است از خدا هم در زمین تنها تصور مانده است از تمام لحظه های پاک عشق ما فقط .. گاه گاهی ناله و فحش تنفر مانده است قصر زیبایی برایت ساختم اما ببین از تمامش جز همین یک پاره آجر مانده است؟ دوست دارم بوسه ای مهمان شوم روی لبت گر چه لب های تو در حد تصور مانده است خسته ام از مردمان شهر وقتی هر...
-
می زاید..
جمعه 4 بهمنماه سال 1387 23:52
این پیله یک پروانه مأیوس می زاید شاید برای شمع تو مخصوص می زاید جسم مرا آتش بزن مانند هندوها این جسم خسته عاقبت ققنوس می زاید این برکه خشکیده در مرداب هم عمریست هر شب میان خواب، اقیانوس می زاید چشمان تار شعر من آبستن درد است هی در شب تاریک تان فانوس می زاید اصحاب کهف قصه ها ، در خواب خوش باشید اینجا زمین هر لحظه...
-
می میرم
شنبه 21 دیماه سال 1387 13:15
چون برگ پاییزم که با یک باد می میرم برفم که در گرمای این مرداد می میرم من کودکیه دختران پاک افغانم!! در آرزوی سرنوشتی شاد می میرم یا کدخدای این ده ویرانه ام دارم در جستجوی خانه ای آباد می میرم بد جور خو کرده دل تنگم به این زندان روزی اگر از آن شوم آزاد می میرم دلگیری از من پس بیا تا آخرین دیدار ایندفعه که چشمم به تو...
-
نشسته است
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 21:23
اینجا غریب چشم به راهی نشسته است. در انتظار تو به تباهی نشسته است. زل میزند به چشم تو و زجر میکشد عمری در انتظار نگاهی نشسته است. انکار میکنی چه شود ـ دیده ام عزیز روی لبت٫ نشان گناهی نشسته است!! شاعر شده شبیه من و شعر گفته است هر کس به پای چشم سیاهی نشسته است. ........................ دارد برای بوسه ی قلاب میرود...
-
برنگرد
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 21:47
آقا به این روایت محدود برنگرد!!! اصلا به این هزاره ی موعود برنگرد این بار گل نمی دهد این آتش خبیث دیگر به دام آتش نمرود برنگرد آن روز میرسد که زمین لایق تو است حالا برای عده ی معدود برنگرد جاری شدست در نفس سرد باتلاق ماهی من به دامن این رود برنگرد مردم همه خوشند به دوری و دوستی انکار میشوی به زمین زود بر نگرد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 آذرماه سال 1387 20:46
خوانده هزار آیه " امن یجیب" تا... حوا دوباره باز بخندد به سیب تا... شاید کنار هم بتوانند در زمین یک دم دچار شوند به عشقی غریب تا ... یک لحظه باز قصه تاریخ عوض شود جبرش شکسته باد- به عشقی نجیب تا ... مردان برای نسل زنان شاعری کنند شعری بدون قصه سیب و صلیب تا ... ×××× اما چه حیف باز همان طور شد که بود تاریخ_...
-
جنون دلفین ها
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 15:03
تیتر امروز روزنامه ی صبح-دیشب آخرجنون دلفین ها ساحل امروز بی جهت سرخ است-یا نه امروز خون دلفین ها ماهیان غریب سرگردان-بعد از این دسته دسته میمیرید می شود حجم ساکن دریا-متعفن بدون دلفین ها خودشان هم چه خوب میدانند-دیگر این قرن قرن آنها نیست سپری شد قرون آرامش-سپری شد قرون دلفین ها متنفر شدیم از این دنیا- گر چه ما به...
-
عاشق رنجور
شنبه 4 آبانماه سال 1387 09:43
اینکه در شهر شما یک عاشق رنجور نیست شهرتان دیگر بخارا، بلخ و نیشابور نیست سال رفته ست و بی مجنون لیلی بوده تاریخ شما(۱) عاشقی بازیچه چشم و دل مغرور نیست پر بکش قوی سپیدم از کنار این قفس در کنارت پر کشیدن، - خوب من - مقدور نیست مشق می کردم به نامت روی شن ها موج گفت لحظه ویرانیت در خشم دریا دور نیست بره کوچک به لبخند...
-
... خسته است
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 18:16
تو پرسش عشقی و دل از مسئله خسته است دل تازه عروسی ست که از هلهله خسته است دنبال همین است که آرام بمیرد مردی که تنش از رجز و غائله خسته است ای کاش که در وحشت گرداب برقصد این قایق کهنه که ازین اسکله خسته است آنقدر در این کنج قفس خواند که امروز حتی قفس از غربت این چلچله خسته است وقتی که دو رودیم خلاف جهت هم چشمان من از...
-
غزل ۴۰
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 13:19
تقدیم به مظلومین بعداز جنگ نفسی رفت و به زحمت نفسی می آید درد تا آن که به آخر برسی می آید زهر خردل به پر وبال تو زد گیج شدی ودر آن لحظه ندیدی قفسی می آید شده ای مثل عروسک نه که بنیاد شهید هردفعه در پیِ تان با هوسی می آید قصه ی قرص و دوا-خنده ی مامور-: برو بخشنامه نرسیده که کسی می آید!!! ¤¤¤¤¤¤ آه سردار غریبم چه...
-
من خواب دیده ام
جمعه 5 مهرماه سال 1387 16:27
من خواب دیده ام که تنم در میان قبر یک روح خسته از بدنم در میان قبر وقتی تو نیستی همین کل ماجراست پیچیده اند در کفنم در میان قبر اما تو می رسی و سرآغاز ماجراست فصل دوباره زیستنم در میان قبر شمشیر می کشی تو و شمشیر می کشم در نعره ها که هی بزنم در میان قبر... رویا که هست در سرم، امید و خواب خوش اما دوباره باز منم در میان...
-
مرا ببخش
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 23:45
مرا ببخش که سرد است و بی رمق سخنم نمانده حرف جدیدی برایتان بزنم نمانده حرف جدیدی و این غزل ها هم مدام وصله دردند بر تمام تنم در این زمین پر ازبنده و خدا تنها نشسته مهر خدایان مرگ بر بدنم ...و گفته دل بکنم از تو - ازغزل هایم چگونه می شود از شعر خویش دل بکنم چه فرق می کند این تنگ ها و اقیانوس منی که در هوس آب نیست...