در آمدن مرگ به مهمانی من
لب دوختن و بغض و پر از گریه شدن
ای کاش کسی نقش کند روی کفن
این مرد پر از حسرت آزادی بود
****
سرمست کوهن ،رقص تو در خاطره ها
صدسال پس از هجرت تو ،مرگ صدا
در مسخ کسی خسته و گیج تنها
درخاطره ها قسمت ما شادی بود
****
تقدیر فقط حسرت و حسرت زاده ست
مرگی ته این حادثه ها آماده ست
چیزی که خدا به سرنوشتت داده ست
جز حسرت آزادیِ فریادی بود
****
دیوار سیاه و کهنه و نم زده اش
موشی وسط حادثه سم زده اش
با خاطره های مهبم غم زده اش
در نفرت از خانه اجدادی بود
****
آرام قدم زدن میان زندان
داغی که نشسته در دل زندانبان
جز لذت اعدام شدن در آبان
بر دار فقط حسرت آزادی بود
****
امیراحسان دولت آبادی