دم به دم زجر میکشد آخر-این دل بیقرار بی سیگار
میخورد چون خوره مرا در خود-درد این انتظار بی سیگار
طاقتم طاق میشودآخر-میروم تا کنار پنجره و...
مثل یک قبر سرد و دلگیرند-کوپه های قطار بی سیگار
لا اقل بعد از آن پک اول-از سرم میپرند افکاری
که مرا می درند پی در پی-مثل سگهای هار بی سیگار
در کنارش صدای ناظری و-نغمه تار و چند قطعه غزل
سپری میشود فقط عمرم-که در این روزگار بی سیگار.....
شکل یک خودکشی ست هر لحظه-مثل تیغی است روی گردن من
سخت میشد تحمل این غم-درد این انتظار بی سیگار