-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1394 15:33
بپوش روسریت را ببند مویت را، بهم نریز دوباره قرار تهران را ولی بخند همیشه بخند در شب من، نکش به عمق زمستان بهار تهران را قمار عشق من و تو همیشه درگیر، سکون خسته ی شهری فراری از من بود بخواه تا که تو تن پوش من شوی یک شب ،، به من بباز شبی هم قمار تهران را پیاده میروم این شهر را قدم بزنم، اگرچه بی تو همه کوچه ها شبیه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1394 01:40
بی عشق، هرکه را که به معراج برده اند آنجا، به توبه گاه شیاطین سپرده اند!! بیزارم از گناه تو حوا دراین بهشت اینجا که سیبها همگی کرم خورده اند!! آه , ای بهار خسته چه دیر آمدی ببین خرگوش های من همه در خواب مرده اند!! راهی به جز نشستن و تسلیم و صلح نیست جایی که رهبران همگی سالخورده اند!! *** ماهی شده ست کوسه پرست و نهنگ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1394 23:51
حتی نمیخواهی که بر جسمم کفن را ... این مرد تیپا خورده ی غرق لجن را ... هی بغض کرده آینه تصویر من را مردی همیشه بی تو گریان است در من **** من مانده ام با هدفونی که غرق آواز ... دیوانه ای بر پشت بام و فکر پرواز ... در اینه جای خودم میبنمت باز انگار چشمان تو پنهان است در من **** شاید دوباره شعر گفتم شاید از نو شاعر شدم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 خردادماه سال 1394 20:47
تمام آرزو ها در هیاهوی تنش ،گم شد نگاه من که بیرحمانه، در پیراهنش، گم شد ... و او که در گناه هر شب من ،غرق بازی بود به رقص امد، هزاران سیب، توی دامنش، گم شد؛ جهان غرق تماشا و..زمین یک لحظه ساکن ماند میان چشم هایم که، نگاه روشنش ،گم شد جهان بی وزن مطلق شد، در آهنگ تماشایش سپید امد، غزل را کشت!حس گفتنش ،گم شد تمام خانه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 خردادماه سال 1394 00:36
میتوانست عاشقت باشد ، جمعه ها در صدای فرهاد و ... او که امروز شاعرت شده است ، شاعر خاطرات بر باد و ... استکانی برای خوشبختی، در کنار همیشه ی تلخم مست خوابیده ام کنار تو ،زندگی لحظه ای امان داد و... * * * * زندگی لحظه ای امان میداد، روز هایم همیشه زیبا بود چشمت از اخرین خمار خراب ،لبت از خندهات آباد و... * * * * اخرین...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1394 17:25
از شوهرت که در غم من گریه میکند تا من که چشم های تو را کوچ میکنم بازنده ام همیشه ، مرا امتحان نکن گل های توی دست تو را پوچ میکنم **** شب ها سکوت شهر مرا گریه میکند سیگار میشوم به لب شهر خسته ام هی دود میشوم که به پایان ... نمیرسم! مانند زخم روی تنش نقش بسته ام **** مرگی مدام در سر من پرسه میزند شعری مدام روی لبم حرف...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1394 17:18
از کبودی چشم تو امشب هی خودم فحش میدهم به خودم تو فقط جیغ میکشی اما به خودم مشت میزنم که خودم... **** عشق یک ماجرای بی معناست اتفاقی که آخرش درد است خسته از ماندنی ولی هستی من دلم خوش ،که نام من مرد است **** گیج و دیوانه و عرق کرده گوشه ای مست اشک میریزم کاش میشد مرا صدا بزنی از سکوتت دوباره لبریزم **** کاش میشد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1394 08:32
گیج در گوشه ای نشسته ولی... در سراب خدای خسته ولی... چشم هایی که باز؛ بسته ولی... سایه اش عابر خیابان است **** شعر حال مرا به هم میزد زخم هایی که بر تنم میزد حال و روز مرا رقم میزد در تنم مرده ای پریشان است **** باز سیگار دیگری روشن خسته از این زمین بی روزن فکر کردم به بی خدا مردن مرگ از خواندنم هراسان است **** شهر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1393 13:18
تقصیر من ،حرفت قبول، اما تحمل کن،جز من اگر دیوانه ای توی جهانت نیست با فاگیر بهتری هم امتحانش کن ،این روزها بخت کسی در استکانت نیست از استکانت اولین جرعه ... نه کافی نیست ، امشب تمام بطری ودکا برای توست بالا بیاور کل هستی را در ارامش ،فهمیده ای فریادرس در آسمانت نیست حیران ترین انسان تاریخی ولی کم نیست ،مانند ما مجبور...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1393 20:59
کز کنم در خودم به خاطره ای _ منم خاطرات جا مانده مست دریای چشم های تو است ـ معجزاتی که در عصا مانده میسراید مرا برای خودم ـ تا بخواند تو را به اندوهی از شب بی تو و فقط سیگار - غم خش دار در صدا مانده با خدا حرف میزنم گاهی ـ با خدایی که بودنش کافیست غرق تنهایی است تنهاییش - مرد مفلوک بی خدا مانده میدوی در نگاه مغرورم ـ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1393 06:45
نعش سنگین مرد غمگینی ، گوشه ای از اتاق می افتد بعد مشروب و گریه و سیگار ، غزلی اتفاق می افتد از نگاهی که مانده در چشمت ، امتداد نبودنت جاری ست چشم هایت مرا نمیفهمند ، عکسی از روی طاق می افتد باغبان تاجر است میفهمی ؟ چوب تنها درآمدش ... روزی کاج پیری که غیرت باغ است ، عاقبت توی باغ می افتد... قارقارش صدای رفتن توست ،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1393 15:53
بودنت شهر را به هم میریخت،گشت ارشاد عاشقت شده بود در عروسی ، عروس دق میکرد، باز داماد عاشقت شده بود داشت تهران تو را صدا میزد ، گریه های گدای مترو نبود؟ که تورا دید پول هایش ریخت ، مرد معتاد! عاشقت شده بود!! دزد امد که خانه را ... اما ، عکس تو روی طاق بود و تمام هی نشست و نگاه،گریه،نگاه ، رفت بر باد عاشقت شده بود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 بهمنماه سال 1393 23:12
آبی چشمت نقشی از یک رود بیمار است رودی که نعشم را به دستانت بدهکار است باید به او خندید و با عشقش مدارا کرد با خواجه ای که عاشق زیبای دربار است!! گاهی تمام انچه میخواهی کنارت هست گاهی تمام زندگی یک بسته سیگار است!! امشب ونک را تاخود تجریش میرقصم با هرکه در چشمان بی دردت گرفتار است دیروز مویت زرد بود امروز میبینم مشکی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 بهمنماه سال 1393 19:31
رفتی از خنده های من شاید ، سهم مرد مقدرت نشوی آمدی عاشقانه زن باشی ، عاقبت مثل مادرت نشوی برلبانت انار جاری بود ، برلبانت ... که آرزویم بود خواستی بوسه ای شوی باعشق ،مثل زن های کشورت نشوی پدرت عاشق پسرها بود ، دخترش را ولی نمیفهمید قلدر خانه میشدی گاهی، تا کنیز برادرت نشوی من فقط عاشقت شدم اما ، تو دلت را به من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 07:48
شب پرسه های حسرت و سیگار و دود و برف ... اصلا کسی شبیه من و تو نبود و برف... تشییع میشدم به سر انجام تلخ خویش نعش شناوری که به دستان رود و برف... شیرین تر از تمامی تن ها و بوسه هاست پک های ناگهانی سیگار و دود و برف ... **** یک شاهکار واقعی از رنگ میشدی ان روسری ابی سرد و کبود وبرف... **** شاید دوباره یاد من افتاده بود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 بهمنماه سال 1393 07:01
خواب پاییز است و تکرار خبرها بر تنم ماجرای بوسه ی تلخ تبرها بر تنم برف بکری در سکوت شهرم و میترسم از ازدحام ردپای رهگذر ها بر تنم نعش شاهی مرده در سرداب قصری هولناک مانده جای زخم شمشیر پسرها بر تنم جاده ای متروکه در نزدیکی ازاد راه خاطراتی مانده از حجم سفر ها بر تنم گرچه تنها زیستم اما پس از مرگم شدم تخت خوابی که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 دیماه سال 1393 15:39
تور صیاد پیر خالی ماند – فایقش را به ناکجا بردند برکه را در لجن رها کردند- ماهیش را غریبه ها بردند چشم مادربزرگ خیره شده – به کلاغی که در حیاط نشست به کلاغی سالها با هم – قصه را تا به انتها بردند خسته از مقصدی که پیدا نیست – کلبه ای ساخت گوشه ای خلوت از سفر خسته بود جا ماند از – راهیانی که جاده را بردند توی یک قبر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 دیماه سال 1393 08:15
درون کافه نشستن بدون با خویش – که دست مرگ نیابد تو را و جابخورد کنار من بنشیند بدون تو لختی – و قهوه ای که برای تو بود را بخورد و شعر های من اما برای تو شوخیسیت – و چشم هام که حتی به خنده ای قانع ولی همیشه غزل هام با تو اند اری – که جسم خسته ات از دردهام تا بخورد بدون تو همه سن غبارالود است – که نیستی که اکران بدون تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آذرماه سال 1393 14:00
تکرار غم گرفته یک بوسه بر لبت در حجم جان سپردن مردی کنار تو سیگار میکشد شب مغموم چشم هات در انزوای حسرت مردی دچار تو **** دیوانه ای که روی مچش حک شده ست درد درگیر گر گرفتن سر درد لعنیش هی فکر میکند به زن خسته از خودش بیزار تن سپردن به مرد لعنتیش **** تاریخ بعد ما و پس از شعر های من در یک نگاه گیج مرا را ضجه میزند ...و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 آبانماه سال 1393 09:16
مرگ باران پشت پنجره و – زندگی اسب مانده در راه است با قطاری که امدی برگرد – فرصت ایستگاه کوتاه است جوخه را لحظه ای تحمل کن – دود سیگار را ببوس و ببلع ... و به مردن بخند، خوشبختی – جز همین خنده های گهگاه است؟ برف پوشانده رد پا ها را – جاده در راه رفتنت گم شد به کلاغان ببخش چشمت را – دیدن این سپید جانکاه است کوه تا قله...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 دیماه سال 1392 08:30
غرق است در سنجیدن رفتار کرکس ها مردی که روزی میشود نشخوار کرکس ها یک روز بر روی تن من جشن میگیرند من زنده ام در وحشت از منقار کرکس ها هی باز کردم چشم هایم را و خندیدم وقتی برای نعش من هربار کرکس ها... **** جز من که با این واقعیت ساختم انگار در شهر حرفی نیست جز انکار کرکس ها گیرم که شاعر باشی و عاشق ، نخواهی بود جز یک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 تیرماه سال 1392 08:43
گفتم به برفها که نشستند بر تنت من راضیم به بوسه ای از شال گردنت دارند رد پای مرا پاک میکنند این ابرهای مست تو و راه رفتنت باید تمام عمرببارند بعد از این هر فصل سال روی زمستان دامنت دیگر کلاغها همگی کوچ میکنند تا چشم های قهوه ای سرد روشنت ***** من ماندم و سپیدی یک شهر بعد تو با برفها که جای من از شال گردنت....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 19:57
به مادر بزرگم که چهل روز است٬ دیگر نیست خدا سرشته خودش را به ماتمی در تو که حک شده همه ی رنج آدمی در تو ...و فالگیر مرا را بی هوا گره میزد به سرنوشت غم انگیز و مبهمی در تو که افریده خدا بی گمان به دست خودش برای تلخی لبخندها غمی در تو نمانده غیر صداهای مبهمی در من و خاطرات غم انگیز و در همی در تو #### کلاغ ها همه جا...
-
فقط
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 19:35
کنار من جسدی از تو خواب مانده فقط ..و عکس پاره ی بیرون قاب؛ مانده فقط چقدر شکل اتاقم عوض شده امشب کنار پنکه ی سقفی ؛طناب مانده فقط میان ذهن غریبم چقدر حیرانی از ان کویر برایت؛ سراب مانده فقط کتاب میخرم و پرسه میزنم در آن که بوی عطر تو در انقلاب مانده فقط **** ...ومرگ هدیه ی این کلت به یکی از ماست که یک فشنگ درون خشاب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 20:09
سلام بلاخره نتایج ازمون کانون وکلا مرکز اعلام شد.............. منم قبول شدم احتمالا که نه حتما باید به همه شیرینی بدم اما مسئله مسافت و دنیا مجازی اینترنت نمیذاره با اینکه جبران نمیکنه اما به جاش با 5 غزل به روزم 2 جدید و 3 تا قدیمی امیدوارم این تحفه ناقابل رو قبول کنید اگه زیاد حرف زدم ببخشید برسیم به غزل غزل 1 تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 21:00
سلام من معمولا عادت ندارم تو وب چیزی جز غزل بزارم اما فکر کنم توضیح دادن واسه این غیبت طولانی دور از ادب نیست راستش امسال هم کارشناسی ارشدم تموم میشد و هم درگیر ازمون کانون وکلا بودم حالا بماند چه پدری از من در آورد این دومی بخصوص بعدم که به لطف بعضی حضرات ازمون کانون مرکز دو مرحله ای شد و خودش معرکه ای جدید... خلاصه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 11:27
سلام تهران و تلخ کامی من مانده است کاش ...... حسابی سرم شلوغه ببخشید دیر به دیر میام هر روزم به کار و دانشگاه میگذره نه انجمنی میرم و نه ............. بی خیال دلم حسابی گرفته....و اینم یه ترانه همیشه مرد غمگینی که قلبش کاسه خونه تو خوشبختی،تو بدبختی همین دیونه، میمونه ****** همش، زل میزنه تا تو همش، سیگار تا سیگار...
-
بدتر از رنجی که در این زنده بودن هست، نیست
پنجشنبه 25 آذرماه سال 1389 15:16
1 نه نگو اینقدر قلبم دیگر از غم مست نیست جنس رویای من و تو دیگر از یک دست نیست زندگی تنها مسیری سخت از خود تا خود است بدتر از رنجی که در این زنده بودن هست، نیست هی نگو با تو شبی در کوچه تنها میشوم چیز زیبایی ته این کوچه ی بن بست، نیست خنده ات تا رفت پشت در-شکستم- وهم گفت: (بعد از این ان چهره ی زیبا که در را بست، نیست)...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 11:17
۱- بی که شعرم را بخواند دفترم را دفن کرد پیش چشمم زنده زنده باورم را دفن کرد قصه ی خاک خراسانم که در من بارها دست چنگیزی غرور پرپرم را دفن کرد خواستم او هم بداند عاشقش هستم ولی در کنارم بوسه های آخرم را دفن کرد گاه عمری زنده ای تا لذت یک انتقام.... پیش چشم اشتیاقم خنجرم را دفن کرد قصه ی تلخیست شعرت مال او باشد و او بی...
-
جاده ها هر روز در راه مسیر سابقند...
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 16:06
زنده ام ـ اما به جز روحی پریشان نیستم! بر لبانت بیش از این لبخند بی جان نیستم جاده ها هر روز درگیر مسیر سابقند... جز همین تکرار غمگین در خیابان نیستم حال میدانم چرا در توبه کافر میشوم غیر مشتی فحش در آیات ایمان نیستم!! گر چه من حتی برای سایه ام ننوشته ام(*) لااقل از سایه ی خود هم هراسان نیستم *** کاش بودی تا کنارت...