-
غزل ۲
یکشنبه 25 شهریورماه سال 1386 07:49
نمی رسد قدمم توی جاده تا مریم اسیر ننگ سکوتم دگر نیا مریم در این زمانه ، در این نسل مسخ آدمها میان لشگر سگها شدم رها مریم اسیر شیشه قرصم کزین زمین بپرم شده تمامی شعرم بکش مرا مریم میان آتش سیگار و دود میدیدم کنار آدمک مرگ فقط ترا مریم چقدر گوشه نشین است بوف کور آدمها سه قطره خون من اما نخواند تا مریم [1] و دلت ، شیشه...
-
غزل ۱
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 21:45
تقدیم به سردارسعید قاسمی چقدر بین اسیران خاک غمگینی ازین سکون که در این خاکواره می بینی میان پاکی قلبت و پستی دنیا گرفت روح تو را "فتح خون " آوینی اگر چه قافیه من خراب شد اما هنوز از شب سردم ستاره می چینی چقدر مصرع قبلی برات کوچک بود تو خوشه چین خدا از تمام پروینی و شوق فکه به سر داری و همه دیدند چقدر بین اسیران خاک...