چشم هایت در آینه خیره

نعش سیگار برلبت گریان

جسم تصویر گیج دودآلود

در سکوت اتاق سرگردان

****

زندگی شعرهای تکراری

بر لب دختری پریشان است

سایه ای که ازاینکه، عشقت بود

در وجودش زنی پیشمان است

****

چای مینوشمت کنار تخت

در سکوت تنت ، بدون خودت

گریه میکرد چشم غمگینت

بی هیاهوی من درون خودت

****

در کنارم نبودنت دردی ست

کنج ذهنم اسیر خاطره ها

به لبانت چقدر معتاد است

در نبودت غریبه ای تنها

****

بی تو یک روز از زمین کم شد

بی تو انسان به رنج عادت کرد

میپرستیدمت به خوشبختی 

کاش میشد تو را عبادت کرد

****

امیراحسان دولت آبادی