دیوانه ام، از لحن گیج وحشی ام ، پیداست
یک روز تیغی سرد خواهد رفت تا رگهام
با هر سگ ولگرد در این شهر ، مانوسم
فردا منم که قوت یک روز همین سگ هام
* *
در تخت خوابت خواب می بینم ، بدون تو
زن های دیگر در وجودت عاشقم هستند
مانده ست مردی بی هدف ، سرگرم آغوشت
ای کاش چشمت را به حسرت هام ، می بستند.
* *
میخوانی ام ، از بوی عطر بر تنم مانده
می خوانمت از نفرتی که مانده در چشمت
حالا تویی و پاکت سیگار در دست
حالا منم در قصه ای ناخوانده درچشمت
* *
یک روز خانه از چمدان تو خالی شد
شاید تمام زندگیمان ، غیر رفتن ، نیست
بی من تمام غصه هایت را ببر از یاد
آغوش من جایی برای مست بودن ، نیست
* *
من قاضی خود بودم و مامور اعدامم
مانده برایم یک سرنگ خالی و رگها م
جرات ندارم بیش از این باشم دراین دنیا
من بهترین قوت تمام عمر این سگ هام
* *
امیراحسان دولت آبادی