عشق ، آهوی خسته ای تنهاست
فکر تیری که راحتش بکند
یاکه بیمار خسته از درمان
مرگ باید سلامتش بکند
****
مثل سیگار اخر مردی ست
با طنابی به گردن و غم هاش
پسرش غرق اشک روی زمین
کاش میشد ملامتش بکند
****
لحظهایش پر از نبودن هات
چشمهایش در انتظارت ماند
نه به شیطان امید دارد نه
به خدایی که رحمتش بکند
****
بعد یک عمر بحث و درس و کتاب
شک کنی راه دیگری هم هست
میشوی آن فقیه باده به دست
که جهانی مذمتش بکند
****
سنگ قبری شکسته و متروک
گوشه ی پرت توی قبرستان
فکر آن زن که گرچه سهمش نیست
شاید امشب مرمتش بکند
****
مرگ چون سمفونی زیبا با
قهوه ای در کنار تنهایی ست
مرگ سرباز خسته از جنگ است
فکر تیری که راحتش بکند
****
امیراحسان دولت آبادی