برنگرد

آقا به این روایت محدود برنگرد!!! 

اصلا به این هزاره ی موعود برنگرد 

 این بار گل نمی دهد این آتش خبیث 

دیگر به دام آتش نمرود برنگرد 

 آن روز میرسد که زمین لایق تو است 

حالا برای عده ی معدود برنگرد 

 جاری شدست در نفس سرد باتلاق 

ماهی من به دامن این رود برنگرد 

 مردم همه خوشند به دوری و دوستی 

انکار میشوی به زمین زود بر نگرد  

خوانده هزار آیه " امن یجیب" تا...

حوا دوباره باز بخندد به سیب تا...

شاید کنار هم بتوانند در زمین

یک دم دچار شوند به عشقی غریب تا ...

یک لحظه باز قصه تاریخ عوض شود

جبرش شکسته باد- به عشقی نجیب تا ...

مردان برای نسل زنان شاعری کنند

شعری بدون قصه سیب و صلیب تا ...

                ××××

اما چه حیف باز همان طور شد که بود

تاریخ_ این همیشه فراز و نشیب_ تا

شاید دوباره باز ازین شعر بگذری

نذرت هزار آیه " امن یجیب" تا...