مثل اعدامی پُر از شکی
خشم در چشم جمعیت بودن
مرگ را بی بهانه قی کردن
چشم در چشم جمعیت بودن
****
یا نه حتی شبیه بره شدن
توی چنگال گرگ جان دادن
یا به شهری که غرق در صلح است
وحشت جنگ را نشان دادن
****
فیلم دیدن میان بغض زنی
که فقط بوسه از لبت میخواست
در سکوتی پر تناقض و درد
روزهای سگی که پا برجاست
****
لذت پک زدن به سیگار و
ریه سمت مرگ هل دادن
فکر کردن به قبر و گهواره
بعد نوزاد مرده را زادن
****
در سرم بیت های غمگینیست
منتظر تا طناب دار شود
مثل آهوی خسته و زخمی
دوست دارد فقط شکار شود
****
عاشقت میشوند پی در پی
کرم هایی که از تنت سرمست
آی اعدامی پر از حسرت
عشق تیر خلاص سرچوخه ست
****
امیراحسان دولت آبادی