چشم هایت در آینه خیره

نعش سیگار برلبت گریان

جسم تصویر گیج دودآلود

در سکوت اتاق سرگردان

****

زندگی شعرهای تکراری

بر لب دختری پریشان است

سایه ای که ازاینکه، عشقت بود

در وجودش زنی پیشمان است

****

چای مینوشمت کنار تخت

در سکوت تنت ، بدون خودت

گریه میکرد چشم غمگینت

بی هیاهوی من درون خودت

****

در کنارم نبودنت دردی ست

کنج ذهنم اسیر خاطره ها

به لبانت چقدر معتاد است

در نبودت غریبه ای تنها

****

بی تو یک روز از زمین کم شد

بی تو انسان به رنج عادت کرد

میپرستیدمت به خوشبختی 

کاش میشد تو را عبادت کرد

****

امیراحسان دولت آبادی 


تنهاییش را کرکس کفتار پر کردست


شهری که ان را کشته و آوار پر کردست


سرباز های روی برجک خودکشی کردند


دیدند کل پادگان را دار  پر کردست


باید که هرشب فکر آغوش جدیدی بود


وقتیکه نفس عشق را تکرار پر کردست


از کوچه مان رفتی و بردی هرچه را میشد


حالا تمام خانه را دیوار پر کردست


از قاب عکست که بپرسی خوب میداند


شب های من را ضجه های تار پرکردست


****


از جوخه اعدام میپرسم نشانت را


خونت تمام شهر را اینبار پر کردست

****

امیراحسان دولت آبادی