وقتی نشست و به چشمت نگاه کرد
آنرا برای شعر و غزل تکیه گاه کرد
شاعر که نه خدا به خودش مفتخر شده
زیرا ترا برای دلم روبراه کرد
گفتند شعر- از پس وصف تو عاجز است
شاعر نشست و ناله به ژرفای چاه کرد.
دیگر زمین تحمل چشم تو را نداشت
دستت گرفت برد به بالا و ماه کرد...
گفتی خدا چه موقع به خلقت امیر بست
وقتی نشست و به چشمت نگاه کرد.