میان لذت پک های آخرین سیگار
نگاه مرد غریبه به جوخه و دیوار
نمی رسد به هم امروز قلب و افکارش
کشیده خط موازی به گردش پرگار
نه پادگان که تمامیِ آسمان ابریست
برای مرد جوانی که عمر او بسیار ...
کم و میان لشکری از مه گرفتگان سر شد
و هر چه کرد نشد اهل دهکده بیدار
معلم شب سردم هزار توی غزل
اگر شکست تخته سیاه و دلت زغم سرشار
بگو تمامی ِ دنیا و اهل دهکده ات
فدای لذت پک های آخرین سیگار