لحظه ای کوچ کن از فاصله دوران ها
تا بمیرند به پای تو همه گلدان ها
نام تو در پس اوراد مقدس آمد
و زده نقش به نامت همه ی قرآنها
لب من- سوز لبت- تاب و تحمل سخت است
تو زلیخای اساطیری ما انسانها
شعر من در پس چشمان شما زندانیست
شاعرت عاشق این وسوسه و زندان ها
دیر شد آمدنت اهل جهان می میرد
دم عیسایی تو روح دهد در جان ها